سفارش تبلیغ
صبا ویژن

سردی دستان ،گرمی دلان

 

امروز بعد از مدت ها اومدم دهکده     

دلم تنگ شده بود   

  برای درون دوستام 

 نمی دونم چرا توی نوشته ها نقاب هامون کنار می ره خودمون هستیم و دلامون

مدت ها میشه کسی به دهکده نیومده

بچه ها خیلی گرفتارن، خسته ان. اینو میتونم توی نگاه همشون ببینم

درگیری فکری دارن

کسی به کسی چیزی نمی گه

شاید دارن مراعات بقیه رو میکن ولی کاش حرف می زدند

چون اگه نتونیم کمکی بهم کنیم حداقل برای هم گوش های شنوا خوبی هستم

آخه اینا دوره هایی هست که همه می گذرونن.

اینا با چیزای دیگه کنار هم جمع شدن

 تا فکرایی به ذهنم برسه که فکرش هم آزارم میده

اینکه... نکنه سردی زمستون میون دستامون نشسته

دستامون یخ زده که نمی تونیم دستای همو بگیریم

نه نه نه .....

اگه هم خدای نکرده...

 

گرمی دلامون گرمشون می کنه